نظريه هندسه چند وجهي سوره هاي قرآن (1)
نظريه هندسه چند وجهي سوره هاي قرآن (1)
نظريه هندسه چند وجهي سوره هاي قرآن (1)
نويسنده:حميد سعيدبخش*
وجود انسجام حاكم براجزاي سوره ،چندي است مورد توجه قرآن پژوهان مسلمان در بين شيعه و اهل تسنن قرارگرفته است . ازاين نظريه به وحدت موضوعي سوره و يا هندسه سوره تعبيرمي شود و نسبت به آن فوايد و ثمراتي نيزشمرده شده است .
با رجوع به قرآن و بازخواني مجدد ديدگاه قرآن نسبت به خود مي توان به نظريه ساختارچند بعدي سوره هاي قرآن رسيد . قرآن خود را پيچيده ترازاين مي داند كه درسوره هاي آن تنها يك موضوع محوري وجود داشته باشد .به بيان ديگر سوره هاي قرآن هريك داراي موضوعات محوري در طول هم هستند كه هندسه وار،يكپارچه و منسجم دريك سوره به هم تنيده و پيچيده شده اند .
قرآن خود را داري حقيقتي ملكوتي مي داند كه ارتباط واتصال بين منبع ملكوتي كه ام الكتاب است با متن عربي ،به صورت كامل و حداكثري برقراراست و هردو به صورت اجمال و تفصيل با هم متحدند و چون حقيقت ملكوتي داراي ابعاد مختلف است ،اين قرآن عربي نيزداراي وجوه متعدد معنايي و هندسه هاي مختلف در يك سوره مي باشد .
درمرحله اول پژوهشگران تنها به دنبال پيدا كردن وجه اتصال و ارتباط آيات به يكديگربودند .دراين دوره غالباً به دنبال متصل كردن آيات به نحوي ازاتصال بوده اند ،تا آنجا كه يكي از وجوه اتصال ،تضاد نام گرفته است .(همان)
ازجمله مواردي كه به عنوان وجه مناسبت درآيات برشمرده اند ،تقسيم ارتباط بين آيات به لفظي يا ظاهري و همچنين غير ظاهري و معنوي و .... است .
درمرحله دوم ازسيرتاريخي و تحولات اين علم با عنوان جديدي روبرو مي شويم كه تكميل شده همان بحث قبلي و ازنتايج آن شمرده مي شود كه ازآن به نظريه وحدت موضوعي درون سوره ياد مي شود . خلاصه اين نظريه اين است كه هر سوره داراي موضوعي واحد درتمام اجزاي سوره است ،تا آنجا كه هر سوره مانند يك پيكره واحدي مي باشد كه ازاجزاي مختلفي تشكيل شده و هركدام بنا به وظيفه اي كه دارند ،به صورت و شكلي خاص بيان كننده موضوع سوره مي باشند ؛مانند پيكرانسان كه هريك داراي اجزاي مختلفي است كه درمجموع يك كل واحد را مي سازند .اين افراد نيزمعتقدند سوره هاي قرآن كريم هر يك داراي موضوعي واحد است و هردسته ازآيات با بياني درصدد توضيح و تبيين آن موضوع و غرض هستند .(شحاته،/27) برخي ازپژوهشگران ازآن با عنوان ساختارهندسي سوره هاي قرآن ياد مي كنند كه به ظاهرعنواني زيباترو جامع تر ازوحدت موضوعي مي باشد .
لازم به تذكراست كه برخي تقرير ديگري ازاين نظريه دارند .آنها درپي كشف غرض سوره اند ،به اين معنا كه وظيفه و كاركرد اين سوره پس ازتحقق آن چيست و چه نتيجه اي با خود به همراه دارد .لذا اجزاي سوره نيز درجهت تبيين و تحقق
اين غرض هستند .(طباطبايي،17/1 و 440/2)
قائلين به نظريه وحدت موضوعي سوره ها براي آن فوايد و ثمرات مختلفي را مي شمارند ؛كشف افق هاي جديد دراعجاز بياني و اسلوب قرآن و آشنايي سريع با مفاهيم قرآن و فهرست بندي سوره ها ،از جمله فوايد وحدت موضوعي است .از ديگرثمرات بيروني اين نظريه دفاع از اصول اعتقادي شيعه و مقابله با شبهه افكني مستشرقان مي باشد .وحدت موضوعي در اختلافات تفسيري و ارائه ترجمه اي پيوسته و ساختاري ازقرآن و نيز دركشف اسباب نزول هاي جعلي و نيزدرتعيين معناي « بسم الله الرحمن الرحيم » درهرسوره نقش تعيين كننده دارد ،تا آنجا كه برخي توجه به وحدت غرض را ازمباني اصلي و اصول تفسيرصحيح مي دانند .درنهايت دست يابي به لطافت و زيبايي هاي معارف قرآن و بازشدن باب تفكردرقرآن كريم از نتايج اين نظريه است .(خامه گر،/20)
روش هاي كشف اهداف و مقاصد سوره ها ،فرمول هاي خاص خود را دارد كه البته تام و تمام نيست و ممكن است لازم شود از همه يا برخي ازآنها براي كشف غرض و موضوع سوره استفاده شود .در برخي كتاب ها تا سيزده روش براي به دست آوردن هندسه سوره بيان كرده اند .ازآن جمله سياق سوره ، آيات آغازين و پاياني آن ،مكي يا مدني بودن سوره ،واژه هاي كليدي سوره ،اسماء الحسناي سوره كه اينها برخي ازروش هاي كشف موضوع واحد سوره است .(همان،/115)
براي بيان و نمايش نقشه سوره سبك هاي مختلفي وجود دارد ، مانند نموداري ،گزارشي ،استدلالي و درختي .(همان،/245)
اين تقريباً خلاصه اي است ازنگاه موجود به مسئله وحدت موضوعي سوره ها كه چندي است بين قرآن پژوهان مطرح و مورد تحقيق واقع شده است .
نقدهايي براين نظريه وارد شده كه برخي ازآنها مباني ،و برخي ديگر ، فوايد و ثمرات اين نظريه را مورد خدشه قرار داده است ،درحالي كه اكثراين نقدها بيان هاي مختلفي ازاستبعادها و طرد نظريه است به جاي نقد واقعي .البته نقد اين نقد خود مجال ديگري مي طلبد .
تا اينجا دو مرحله اي كه دررابطه با ارتباط آيات با يكديگر وجود داشت مطرح شد ، اما به نظرمي رسد اين تمام مطلب نباشد و بتوان اين نظريه را درابعاد وسيع تر و كامل تري ازآنچه تاكنون مطرح شده بسط و گسترش داد .
آنچه دراين نوشتارتبيين و توضيح داده مي شود ،اين است كه هر سوره داراي هندسه هاي مختلفي است و اين هندسه ها بيش از يك موضوع را درخود جا داده اند .در واقع هرسوره علاوه براينكه وحدت و يكپارچگي خود را حفظ مي كند ،داراي محورها و اهداف و مقاصد متعددي است كه هريك درطول ديگري وجود دارند و هر كدام مانع ازظهور و بروز ديگري نخواهد بود ؛يعني هرسوره نه مانند يك شكل روي صفحه است كه داراي يك صورت نمايش يافته مي باشد ،بلكه مانند يك حجمي است كه داراي صورت هاي مختلف اززواياي مختلف مي باشد كه از هرطرف ،موضوع محوري آن مخصوص به خود است .هر چند درمجموع بايد يك وجه اتصال و هماهنگي بين همه اين موضوعات حاكم باشد ،اما اين وحدت غيرازوحدتي است كه دروحدت موضوعي تاكنون بيان و تبيين شده است كه ما ازآن به هندسه چند وجهي سوره هاي قرآن تعبير مي كنيم .
درطول تاريخ تفسير و پژوهش هاي قرآني از صدراسلام تاكنون ،گرايش ها و الوان مختلف تفسيري به وجود آمده است .اين بدين معناست كه همان سوره ها و آياتي كه مفسربعدي درحيطه معرفت النفس نگاه انفسي به آيه دارد و هرمفسري بنا به گرايش خود ،ازيك آيه تفسيرهاي متفاوتي ارائه مي دهند كه با تمام اختلافاتي كه در اين مسيردارند ،هيچ كدام ازجاده مستقيم اصول اصلي تفسيرخارج نشده اند . (مؤدب،/15) همين ظواهر و قواعد و قوانين مفاهمه عرفي و زبان و ادبيات عرب
است كه ازقله هاي بلند عرفان تا دامنه هاي وسيع اجتماع و سياست و خانواده و ... را ازيك متن واحد به ارمغان آورده است و اين نيست مگرتوانمندي ها و ظرفيت فوق العاده اي كه در اين متن مقدس وجود دارد . ما ازاين توانمندي و ظرفيت عظيم به چند بعدي بودن آيات قرآن كريم ياد مي كنيم ،به اين معنا كه آيات قرآن مي تواند با نگاه هاي مختلف درزمان ها و شرايط روحي و فكري مختلف ،مفاهيم و هدايت هاي مختلفي را دراختيار مخاطبان خود قرار دهد .اين طورنيست كه گوهرها و جواهرات اين گنجينه الهي با تلاش انديشمندان گذشته جهان اسلام به پايان رسيده باشد و امروز ديگر جزگفته هاي گذشتگان حرفي براي گفتن نداشته باشد . همين معنا براي هر سوره به عنوان يك واحد حقيقي كه با حكمت الهي مرتب شده است نيزصادق است .سوره ها هم با نگاه از زواياي مختلف داراي صورت هاي متفاوتي است كه ما ازآن به ساختارچند وجهي سوره هاي قرآن ياد مي كنيم .
هرشيئي ازاشياء عالم كه مي توان گفت شيء است ،دو جنبه و بعد دارد :ظاهر و صورت آن شيء است كه ازآن تعبير به جسد و جسم مي شود و باطن و حقيقت كه غيب آن شيء مي باشد .اين يك اصل قرآني است كه خداوند براي بشر بيان كرده است .خداوند مي فرمايد آسمان ها و زمين غيب دارند و غيب آنها براي خداست ؛
(ولله غيب السماوات و الارض و اليه يرجع الامركله) (هود/123) و غيب و شهود عالم همگي به خدا برمي گردد .
قرآن كريم در جاي ديگري بيان مي دارد كه غيب اشياء نزد اوست .آنها به صورت خزينه ها و گنجينه هايي نزد خداوند است و ظاهراشياء ازغيب و حقيقت آنها سرچشمه شده و از آن نازل شده و به وجود آمده است ؛
(و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) (حجر/21)
«هيچ چيزي نيست مگراينكه نزد ما خزائني دارد و ما آن را به ميزان معلومي نازل مي كنيم .»
اين آيه به تعبيرعلامه طباطبايي ازغرر آيات است .
درتوضيح اين آيه به چند نكته بايد توجه كرد :اول اينكه سياق آيه دلالت برعموميت آن نسبت به همه اشياء دارد و هيچ شيئي نيست كه مصداق شيء باشد ،ولي ازاين قاعده خارج باشد .پس اين قضيه ازمنظر قرآن كلي علي الاطلاق است .نكته دوم اينكه حقيقت اشياء نزد خداوند درمقامي والا و بالا قراردارد كه ازآن به مقام عنداللهي تعبيرشده است ؛مقامي كه عظمت و شكوه خود را مستقيماً ازخدا دريافت مي كند و همان طوركه خداوند ثابت و لايتغيراست ، آن نيز ثابت و دائمي است ؛(ما عندكم ينفد و ما عندالله باق) (نحل/96)
نكته سوم اينكه خداوند ازغيب اشياء تعبير به خزائن كرده ، نه خزينه ؛ يعني هرشيء درمقام غيب نزد خداوند داراي خزائن است ؛يعني يك حقيقت بسيط دو ابعاد است ،چرا كه آنجا مقامي است كه محدوديت هاي ماده و عوالم پايين را ندارد ،ازاين رو يك شيء مي تواند داراي جهات مختلف باشد ، لكن درعين حال وحدت خود را نيزحفظ مي كند .
براي فهم بهتراين معنا كه چگونه يك شيء مي تواند درعين بساطت و وحدت ، جامعيتي نسبت به امورمختلف داشته باشد ،مي توان به نفس انسان مثال زد .نفس انسان بسيط است ،يعني مركب ازاجزا نيست ؛اما درعين اين بساطت ،جهات مختلف و شئون و كاركردهاي متفاوتي دارد .به تعبيري داراي قواي متعددي است ؛ در عين اينكه شنواست ،بينا نيزهست ؛در حين ديدن تفكرهم مي كند ،احساسات و محسوسات مختلفي را مي تواند درك كند و ... ،ازاين رو نفس داراي شئون و كاركردهاي مختلف است ،اما با اين حال وحدت خود را از دست نمي دهد . توجه به نفس ما را متوجه اين معنا مي كند كه چطوريك شيء درعين اينكه واحد است ، جهات و شئون مختلفي دارد .
مثال ديگري كه قابل تأمل است ،نورمي باشد . نورسفيد تا قبل ازاينكه وارد منشورشود واحد است ، ولي همين نورتك رنگ بعد ازمنشوربه هفت رنگ تبديل مي شود .اين هفت رنگ قبل ازاين هم در نور حضور داشت ، اما ظهور نداشت و نور سفيد جامع همه اين نورها بوده و هست . نورسفيد خزينه و جايگاهي است براي اجتماع همه اين نورها كه بعد از عبور از ابزاري براي محدود
واندازه داركردن آنها ،ازيكديگرتفكيك شده و حد وجود خود را بازيافته اند .نورسفيد قبل از تقدير و تحديد حضوربسيط نسبت به همه آن نورها به صورت جامع داشت ،اما بعد ازتقدير و مشخص شدن جامعيت آن ،به مجموعيت و تركيب و افتراق تبديل شد .
قرآن كريم به عنوان يكي ازمصاديق شيء و شايد بزرگ ترين اشياء ازاين قاعده اساسي مستثنا نيست .قرآن نيزظاهري دارد و باطني ؛غيبي دارد و شهودي ؛ حقيقتي دارد و صورتي كه اين حقيقت باطن و غيب بنا به شهادت آيه 21 سوره حجر نزد خداوند است . درجاي ديگرخداوند مي فرمايد قرآن كريم درام الكتاب مي باشد ؛ (و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم) (زخرف/4)
با توجه به اين آيه ،«ام الكتاب » داراي سه ويژگي است :اول اينكه نزد خداست ؛(لدينا) يعني همان مقام بلند عندالله يا لدي الله را دارا مي باشد .
دوم اينكه بلند مرتبه و « علي » است ، جايگاهش آن قدر والا و بالاست كه از دسترس عقول بشري به دور است و عقل هيچ انساني نمي تواند به آن دست يابد . خداوند متعال براي اينكه قرآن را براي ما مايه هدايت و رحمت قرار دهد ، آن را به لباس عربي مبين آراست تا به چشم عقل تيزبين بشردرآيد و فكرانسان بتواند با آن انس بگيرد و ازآن بهره مند گردد ؛(انا جهلناه قرآناًعربياً لعلكم تعقلون) (زخرف/3)
«ما آن را (حقيقت قرآن) به صورت متني خواندني به زبان عربي نازل كرديم تا در خورتفكردرآيد و فكربشر توان فهم و بررسي آن را بيابد .»
خصوصيت سوم «ام الكتاب » اين است كه حكيم و محكم است ؛يعني مجموعه اي از اجزاي پراكنده و غيرمنسجم نيست ، بلكه دركمال احكام و به هم پيچيدگي و به هم تنيدگي است .
اين معناي از حكيم غير از حكيمانه و عاقلانه بودن قرآن حكيم است ، هرچند آن نيز به نحوي به همين معنا باز مي گردد . راغب اصفهاني حكمت را به معني « معرفه الاشياء و ايجادها علي غايه الاحكام »(راغب ،/249) دانسته كه با همين معنايي كه گفته شد همخواني دارد . به هر حال قرآن كريم درباره خود سخن از
مقامي دارد كه بسياررفيع و درعين حال بسيط و واحد است كه اين قرآن موجود در بين ما بازتاب و نازل شده همان قرآن كريم است .
قرآن كريم درسوره هود خود را متصف به احكام و حكمت كرده و در مرتبه بعدي، مقامي به عنوان مقام تفصيل براي خود معرفي مي كند ؛(كتاب احكمت ءاياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير) (هود/1) . علامه طباطبايي معتقد است احكام و تفصيل دراين آيه هردو مقامات معنا و مضمون آيات است ،نه الفاظ و عبارات قرآن كريم . ايشان بازگشت معاني متكثره را به معنايي واحد ،تحفظ وحدت در امورمختلفه مي داند ؛
«اگرمعاني بسياري به يك اصل واحد برگردد ،آن اصل واحد اصلي خواهد بود محفوظ درميان تمامي آن فصل هاي جدا از هم ،اصلي خواهد بود كه در عين واحد بودنش اگرشكافته شود به صورت همان تفاصيل درمي آيد ،و اگرآن تفاصيل فشرده شود به صورت همان اصل واحد بر مي گردد ،و همه اين واقعيات روشن است و هيچ شكي درآن نيست .» (طباطبايي،136/10)
حقيقت قرآن همه حقايق را به صورت جامع درخود دارد ،نه اينكه مجموعه اي باشد از حقايق ،چرا كه فرق است بين جامعيت و مجموعيت .جامعيت يعني وحدت درعين كثرت ؛وحدت حقيقي مربوط به مقام بلند لدي اللهي و كثرت آن مربوط به نزول الي الناس است و خداوند مطالب عميق عرفاني -فلسفي را درعبارتي جامع و ساده بيان كرده است ؛(و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدرمعلوم) (حجر/21)
علامه طباطبايي ذيل اين آيه مي فرمايند :
«اين خزائن ازاين جهت متعددند كه بعضي فوق ديگرند و عالي محدود به داني نيست و هيچ محدود كننده اي ندارند . محدوديت ازخصوصيات اين نشئه يعني دنياست و اين خزائن همگي فوق عالم شهود هستند ،چون كه خداوند آن را با وصف « عندنا » توصيف كرده است و خود فرموده كه (ما عندكم ينفد وما عند الله باق) (نحل/96) ، پس اين خزائن ثابت و غير متغيرند ،درحالي كه اشياء اين عالم متغير وفاني و غيرثابت هستند.» (طباطبايي،112/14)
اكنون به اين مطلب مي پردازيم كه اين الفاظ و كلماتي كه ما درخدمت آن هستيم ، همان چيزي است كه در«ام الكتاب » و لوح محفوظ بوده و جزنازل شدن تفاوت ديگري با آن ندارد .درواقع قرآن اصرار دارد كه اتصال و يگانگي اين دو را به ما بفهماند .
علامه طباطبايي ذيل آيات آغازين سوره زخرف به وحدت بين «عربي مبين » و « ام الكتاب » اشاره دارند .ايشان مي فرمايند :
«اين جمله (انه في ام الكتاب) آنچه را كه آيه قبلي بيان مي كرد تأكيد نموده و روشن مي سازد و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصيلش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در«انه » به كتاب برمي گردد و مراد از«ام الكتاب » لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه (بل هو قرآن مجيد * في لوح محفوظ )(بروج/22-21) به آن تصريح دارد .و اگرلوح محفوظ را ام الكتاب ناميده ،بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامي كتب آسماني است.» (طباطبايي،84/18)
درادامه مي فرمايد :
«واگركلمه قرآن را مقيد به قيد « ام الكتاب » و «لدينا » كرد ،صرفاً به منظور توضيح است نه احتراز.» (همان)
ازمواردي كه علامه طباطبايي به وحدت بين اين قرآن و قرآن موجود در «ام الكتاب » تصريح مي كند ،درتوضيح معناي كتاب درآيه اول هود است؛(كتاب احكمت آياته ...)(هود/1) كه معتقد است اين كتاب مقروء با آن كتابي كه درلوح محفوظ است ،متحد است ؛اتحاد تنزيل و تأويل.(طباطبايي ،135/15)
درسوره واقعه نيزخداوند اصرار دارد كه به مخاطب بفهماند قرآن كريم با اصل و خزينه اصلي خود اتصال و اتحاد دارد ؛(انه لقرآن كريم *في كتاب مكنون * لا
يمسه الاالمطهرون * تنزيل من رب العالمين ) (واقعه/80-77) مقتضاي اين آيات اين است كه اين قرآن تنزل داده كتاب مكنون الهي است و درعين حال متحد با آن بوده ، چرا كه اين قرآن هم اكنون دركتاب مكنون است ،نه اينكه قبلاًبوده و ديگرازآن خارج شده است . اگر مي فرمود ما آن را ازكتاب مكنون خارج كرديم و يا دو نوع فعل درباره قرآن و كتاب مكنون به كار مي برد ،اين شبهه را القا مي كرد كه قرآن كريم با قرآن مكنون ارتباطي قبلي داشته اند و الآن ديگرارتباطي ندارد .
نكته دوم دراين آيات اين است كه ضمير « انه»به همين الفاظ و كلماتي بازگشت دارند كه درقرآن كريم موجود است ،به اين معنا كه كتاب الهي و آيات آن ،قرآني با كرامت و كريمانه است .جمله بعدي چهره اي از چهره هاي پنهاني قرآن را رونمايي مي كند كه ظاهرنيست ؛درعمقي دست نيافتني و مكنون است كه جزبه براق طهارت به بارگاه آن نمي توان رسيد و جزبا دست « مطهرون » ،اين پرده كنارنخواهد رفت و اين خود بزرگ ترين بشارت است براي ما كه هرچند ازمكنونات آن بي خبريم ،اما اين الفاظ و كلمات ازهمان سرچشمه زلال و ملكوتي نازل شده است و تا حدود زيادي صفات و خصوصيات آن مقام را در خود جاي داده است .
حال كه با كمك بيانات علامه طباطبايي اتحاد بين اين قرآن و حقيقت موجود در ام الكتاب ثابت شد ، توجه به اين نكته لازم است كه حقيقت اشياء درمقام عنداللهي تك جهتي و يك بعدي نيست ،يك معنا مي تواند درخود معاني مختلفي را داشته باشد ؛ نه به اين معنا كه درعين اينكه يكي است چند تا باشد ،بلكه يك معناي بلند است كه در طول خود مطالب و معاني كوچك تري را جاي داده است .
دليل چند بعدي بودن حقيقت قرآن همان دليل جامعيت و كليت مفارقات و مجردات است . عقول و مجردات حقايقي محدود و منحصر درحدود ماده نيستند .ازنظر وجودي هر چه اشياء شديدترشوند ،يعني وجود كامل تري پيدا كنند ،جامعيت آنها نيزبيشترمي شود ،تا آنجا كه درباره «بسيط الحقيقه » گفته مي شود :«بسيط الحقيقه كل الاشياء و ليس بشي منها » (صدرالمتالهين،الاسفار الاربعه ،110/6) يعني بسيط حقيقي كه خداوند متعال است ، همه اشياء را درخود دارد .هرچند بسيط الحقيقه در فلسفه تنها به خداوند اطلاق شده است ،اما درباب مجردات به
اندازه اي كه بساطت دارند ،جامعيت پيدا مي كنند.(صدرالمتالهين ،تفسيرالقرآن الكريم،107/6) ما از اين جامعيت در خصوص حقيقت مجرده قرآن ، تعبيربه ذو وجودبودن و ذو وجوه بودن نموده ايم و بنا براتحاد بين ظاهر و باطن قرآن كه در مطالب قبلي به اثبات رسيد،ذووجوه بودن براي ظاهركلمات نيز اثبات مي گردد .اين اتحاد به معني عينيت نيست و ما نيزبراي اثبات ادعاي خود نيازي به اثبات عينيت ظاهرو باطن قرآن نداريم ،بلكه آنچه دراين استدلال جنبه كليدي دارد ،تجلي صفات قرآن مكنون درقرآن مقروء و ظاهراست كه با اثبات اتحاد و ارتباط بين اين دو مدعاي ما اثبات مي شود .به فرموده حضرت آيت الله جوادي ،نزول قرآن به نحو تجلي است نه تجافي ، قرآن حبل آويخته است نه طناب انداخته (جوادي آملي،/37) هم اكنون كه ما در خدمت قرآن هستيم ، اين شاخه با اصل و ريشه خود درارتباط است و از آن نور و حيات مي گيرد .
هرسوره از منظرها و براساس الگوهاي مختلف مي تواند ساختارهاي متفاوتي را از خود به نمايش بگذارد ،حتي مي توان گفت يك آيه دريك سوره آن چنان نقش كليدي دارد كه با معاني مختلف خود ساختارهاي متفاوتي را ازكل سوره به ما نشان بدهد .
به فضل الهي دربخش آينده به بررسي اين نظريه دردو سوره حشر و حديد مي پردازيم و به طور واضح چند بعدي بودن هندسه سوره هاي قرآن را دراين دو سوره به نمايش مي گذاريم .
ازآنجا كه اين نظريه قائل قبلي نداشته يا راقم اين سطور به آن دست نيافته است (البته بعد ازفحص) ،ازاين رو ديدگاه صاحب نظران دراين زمينه قابل نقد و بررسي نبوده است .لكن به طوركلي مي توان گفت كساني كه نظريه وحدت موضوعي سوره ها را قبول نكرده اند ، به طريق اولي هندسه چند وجهي سوره ها را نيزنپذيرفته اند .اما در بين قائلين به وحدت موضوعي و ساختارهندسي سوره ها ،ممكن است گروهي نسبت به ارتقاي آن نگاه مثبت داشته آن را بپذيرند و گروهي آن را تكلف بي فايده بدانند .
از طرف ديگراعجاز بلاغي قرآن براي اهل فن امري دشواراست ، چه رسد مردم عادي كه از زبان عربي بيگانه اند ، تا چه رسد به نكات ظريف بلاغي و ادبي .
اما با مطرح كردن ساختارهاي مختلف در بستريك سوره و تفكردراين مسئله ،درك و دريافت اعجاز قرآن امري فراگيرتر خواهد شد .
كساني كه مي خواهند خود اعجازقرآن را با گوشت و پوست خود لمس كنند ،ازاين طريق مي توانند سواربركشتي تدبر و تفكردرآيات شده و در درياي بي كران قرآن كريم سير و سياحت كنند و زيبايي هاي قرآن را بيش از پيش دريابند و ازاين طريق به باطن شگفت انگيز قرآن كريم نزديك شوند .
با رجوع به قرآن و بازخواني مجدد ديدگاه قرآن نسبت به خود مي توان به نظريه ساختارچند بعدي سوره هاي قرآن رسيد . قرآن خود را پيچيده ترازاين مي داند كه درسوره هاي آن تنها يك موضوع محوري وجود داشته باشد .به بيان ديگر سوره هاي قرآن هريك داراي موضوعات محوري در طول هم هستند كه هندسه وار،يكپارچه و منسجم دريك سوره به هم تنيده و پيچيده شده اند .
قرآن خود را داري حقيقتي ملكوتي مي داند كه ارتباط واتصال بين منبع ملكوتي كه ام الكتاب است با متن عربي ،به صورت كامل و حداكثري برقراراست و هردو به صورت اجمال و تفصيل با هم متحدند و چون حقيقت ملكوتي داراي ابعاد مختلف است ،اين قرآن عربي نيزداراي وجوه متعدد معنايي و هندسه هاي مختلف در يك سوره مي باشد .
كليد واژه ها :
پيش گفتار
درمرحله اول پژوهشگران تنها به دنبال پيدا كردن وجه اتصال و ارتباط آيات به يكديگربودند .دراين دوره غالباً به دنبال متصل كردن آيات به نحوي ازاتصال بوده اند ،تا آنجا كه يكي از وجوه اتصال ،تضاد نام گرفته است .(همان)
ازجمله مواردي كه به عنوان وجه مناسبت درآيات برشمرده اند ،تقسيم ارتباط بين آيات به لفظي يا ظاهري و همچنين غير ظاهري و معنوي و .... است .
درمرحله دوم ازسيرتاريخي و تحولات اين علم با عنوان جديدي روبرو مي شويم كه تكميل شده همان بحث قبلي و ازنتايج آن شمرده مي شود كه ازآن به نظريه وحدت موضوعي درون سوره ياد مي شود . خلاصه اين نظريه اين است كه هر سوره داراي موضوعي واحد درتمام اجزاي سوره است ،تا آنجا كه هر سوره مانند يك پيكره واحدي مي باشد كه ازاجزاي مختلفي تشكيل شده و هركدام بنا به وظيفه اي كه دارند ،به صورت و شكلي خاص بيان كننده موضوع سوره مي باشند ؛مانند پيكرانسان كه هريك داراي اجزاي مختلفي است كه درمجموع يك كل واحد را مي سازند .اين افراد نيزمعتقدند سوره هاي قرآن كريم هر يك داراي موضوعي واحد است و هردسته ازآيات با بياني درصدد توضيح و تبيين آن موضوع و غرض هستند .(شحاته،/27) برخي ازپژوهشگران ازآن با عنوان ساختارهندسي سوره هاي قرآن ياد مي كنند كه به ظاهرعنواني زيباترو جامع تر ازوحدت موضوعي مي باشد .
لازم به تذكراست كه برخي تقرير ديگري ازاين نظريه دارند .آنها درپي كشف غرض سوره اند ،به اين معنا كه وظيفه و كاركرد اين سوره پس ازتحقق آن چيست و چه نتيجه اي با خود به همراه دارد .لذا اجزاي سوره نيز درجهت تبيين و تحقق
اين غرض هستند .(طباطبايي،17/1 و 440/2)
قائلين به نظريه وحدت موضوعي سوره ها براي آن فوايد و ثمرات مختلفي را مي شمارند ؛كشف افق هاي جديد دراعجاز بياني و اسلوب قرآن و آشنايي سريع با مفاهيم قرآن و فهرست بندي سوره ها ،از جمله فوايد وحدت موضوعي است .از ديگرثمرات بيروني اين نظريه دفاع از اصول اعتقادي شيعه و مقابله با شبهه افكني مستشرقان مي باشد .وحدت موضوعي در اختلافات تفسيري و ارائه ترجمه اي پيوسته و ساختاري ازقرآن و نيز دركشف اسباب نزول هاي جعلي و نيزدرتعيين معناي « بسم الله الرحمن الرحيم » درهرسوره نقش تعيين كننده دارد ،تا آنجا كه برخي توجه به وحدت غرض را ازمباني اصلي و اصول تفسيرصحيح مي دانند .درنهايت دست يابي به لطافت و زيبايي هاي معارف قرآن و بازشدن باب تفكردرقرآن كريم از نتايج اين نظريه است .(خامه گر،/20)
روش هاي كشف اهداف و مقاصد سوره ها ،فرمول هاي خاص خود را دارد كه البته تام و تمام نيست و ممكن است لازم شود از همه يا برخي ازآنها براي كشف غرض و موضوع سوره استفاده شود .در برخي كتاب ها تا سيزده روش براي به دست آوردن هندسه سوره بيان كرده اند .ازآن جمله سياق سوره ، آيات آغازين و پاياني آن ،مكي يا مدني بودن سوره ،واژه هاي كليدي سوره ،اسماء الحسناي سوره كه اينها برخي ازروش هاي كشف موضوع واحد سوره است .(همان،/115)
براي بيان و نمايش نقشه سوره سبك هاي مختلفي وجود دارد ، مانند نموداري ،گزارشي ،استدلالي و درختي .(همان،/245)
اين تقريباً خلاصه اي است ازنگاه موجود به مسئله وحدت موضوعي سوره ها كه چندي است بين قرآن پژوهان مطرح و مورد تحقيق واقع شده است .
نقدهايي براين نظريه وارد شده كه برخي ازآنها مباني ،و برخي ديگر ، فوايد و ثمرات اين نظريه را مورد خدشه قرار داده است ،درحالي كه اكثراين نقدها بيان هاي مختلفي ازاستبعادها و طرد نظريه است به جاي نقد واقعي .البته نقد اين نقد خود مجال ديگري مي طلبد .
تا اينجا دو مرحله اي كه دررابطه با ارتباط آيات با يكديگر وجود داشت مطرح شد ، اما به نظرمي رسد اين تمام مطلب نباشد و بتوان اين نظريه را درابعاد وسيع تر و كامل تري ازآنچه تاكنون مطرح شده بسط و گسترش داد .
آنچه دراين نوشتارتبيين و توضيح داده مي شود ،اين است كه هر سوره داراي هندسه هاي مختلفي است و اين هندسه ها بيش از يك موضوع را درخود جا داده اند .در واقع هرسوره علاوه براينكه وحدت و يكپارچگي خود را حفظ مي كند ،داراي محورها و اهداف و مقاصد متعددي است كه هريك درطول ديگري وجود دارند و هر كدام مانع ازظهور و بروز ديگري نخواهد بود ؛يعني هرسوره نه مانند يك شكل روي صفحه است كه داراي يك صورت نمايش يافته مي باشد ،بلكه مانند يك حجمي است كه داراي صورت هاي مختلف اززواياي مختلف مي باشد كه از هرطرف ،موضوع محوري آن مخصوص به خود است .هر چند درمجموع بايد يك وجه اتصال و هماهنگي بين همه اين موضوعات حاكم باشد ،اما اين وحدت غيرازوحدتي است كه دروحدت موضوعي تاكنون بيان و تبيين شده است كه ما ازآن به هندسه چند وجهي سوره هاي قرآن تعبير مي كنيم .
ساختارچند وجهي سوره هاي قرآن
درطول تاريخ تفسير و پژوهش هاي قرآني از صدراسلام تاكنون ،گرايش ها و الوان مختلف تفسيري به وجود آمده است .اين بدين معناست كه همان سوره ها و آياتي كه مفسربعدي درحيطه معرفت النفس نگاه انفسي به آيه دارد و هرمفسري بنا به گرايش خود ،ازيك آيه تفسيرهاي متفاوتي ارائه مي دهند كه با تمام اختلافاتي كه در اين مسيردارند ،هيچ كدام ازجاده مستقيم اصول اصلي تفسيرخارج نشده اند . (مؤدب،/15) همين ظواهر و قواعد و قوانين مفاهمه عرفي و زبان و ادبيات عرب
است كه ازقله هاي بلند عرفان تا دامنه هاي وسيع اجتماع و سياست و خانواده و ... را ازيك متن واحد به ارمغان آورده است و اين نيست مگرتوانمندي ها و ظرفيت فوق العاده اي كه در اين متن مقدس وجود دارد . ما ازاين توانمندي و ظرفيت عظيم به چند بعدي بودن آيات قرآن كريم ياد مي كنيم ،به اين معنا كه آيات قرآن مي تواند با نگاه هاي مختلف درزمان ها و شرايط روحي و فكري مختلف ،مفاهيم و هدايت هاي مختلفي را دراختيار مخاطبان خود قرار دهد .اين طورنيست كه گوهرها و جواهرات اين گنجينه الهي با تلاش انديشمندان گذشته جهان اسلام به پايان رسيده باشد و امروز ديگر جزگفته هاي گذشتگان حرفي براي گفتن نداشته باشد . همين معنا براي هر سوره به عنوان يك واحد حقيقي كه با حكمت الهي مرتب شده است نيزصادق است .سوره ها هم با نگاه از زواياي مختلف داراي صورت هاي متفاوتي است كه ما ازآن به ساختارچند وجهي سوره هاي قرآن ياد مي كنيم .
هرشيئي ازاشياء عالم كه مي توان گفت شيء است ،دو جنبه و بعد دارد :ظاهر و صورت آن شيء است كه ازآن تعبير به جسد و جسم مي شود و باطن و حقيقت كه غيب آن شيء مي باشد .اين يك اصل قرآني است كه خداوند براي بشر بيان كرده است .خداوند مي فرمايد آسمان ها و زمين غيب دارند و غيب آنها براي خداست ؛
(ولله غيب السماوات و الارض و اليه يرجع الامركله) (هود/123) و غيب و شهود عالم همگي به خدا برمي گردد .
قرآن كريم در جاي ديگري بيان مي دارد كه غيب اشياء نزد اوست .آنها به صورت خزينه ها و گنجينه هايي نزد خداوند است و ظاهراشياء ازغيب و حقيقت آنها سرچشمه شده و از آن نازل شده و به وجود آمده است ؛
(و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) (حجر/21)
«هيچ چيزي نيست مگراينكه نزد ما خزائني دارد و ما آن را به ميزان معلومي نازل مي كنيم .»
اين آيه به تعبيرعلامه طباطبايي ازغرر آيات است .
درتوضيح اين آيه به چند نكته بايد توجه كرد :اول اينكه سياق آيه دلالت برعموميت آن نسبت به همه اشياء دارد و هيچ شيئي نيست كه مصداق شيء باشد ،ولي ازاين قاعده خارج باشد .پس اين قضيه ازمنظر قرآن كلي علي الاطلاق است .نكته دوم اينكه حقيقت اشياء نزد خداوند درمقامي والا و بالا قراردارد كه ازآن به مقام عنداللهي تعبيرشده است ؛مقامي كه عظمت و شكوه خود را مستقيماً ازخدا دريافت مي كند و همان طوركه خداوند ثابت و لايتغيراست ، آن نيز ثابت و دائمي است ؛(ما عندكم ينفد و ما عندالله باق) (نحل/96)
نكته سوم اينكه خداوند ازغيب اشياء تعبير به خزائن كرده ، نه خزينه ؛ يعني هرشيء درمقام غيب نزد خداوند داراي خزائن است ؛يعني يك حقيقت بسيط دو ابعاد است ،چرا كه آنجا مقامي است كه محدوديت هاي ماده و عوالم پايين را ندارد ،ازاين رو يك شيء مي تواند داراي جهات مختلف باشد ، لكن درعين حال وحدت خود را نيزحفظ مي كند .
براي فهم بهتراين معنا كه چگونه يك شيء مي تواند درعين بساطت و وحدت ، جامعيتي نسبت به امورمختلف داشته باشد ،مي توان به نفس انسان مثال زد .نفس انسان بسيط است ،يعني مركب ازاجزا نيست ؛اما درعين اين بساطت ،جهات مختلف و شئون و كاركردهاي متفاوتي دارد .به تعبيري داراي قواي متعددي است ؛ در عين اينكه شنواست ،بينا نيزهست ؛در حين ديدن تفكرهم مي كند ،احساسات و محسوسات مختلفي را مي تواند درك كند و ... ،ازاين رو نفس داراي شئون و كاركردهاي مختلف است ،اما با اين حال وحدت خود را از دست نمي دهد . توجه به نفس ما را متوجه اين معنا مي كند كه چطوريك شيء درعين اينكه واحد است ، جهات و شئون مختلفي دارد .
مثال ديگري كه قابل تأمل است ،نورمي باشد . نورسفيد تا قبل ازاينكه وارد منشورشود واحد است ، ولي همين نورتك رنگ بعد ازمنشوربه هفت رنگ تبديل مي شود .اين هفت رنگ قبل ازاين هم در نور حضور داشت ، اما ظهور نداشت و نور سفيد جامع همه اين نورها بوده و هست . نورسفيد خزينه و جايگاهي است براي اجتماع همه اين نورها كه بعد از عبور از ابزاري براي محدود
واندازه داركردن آنها ،ازيكديگرتفكيك شده و حد وجود خود را بازيافته اند .نورسفيد قبل از تقدير و تحديد حضوربسيط نسبت به همه آن نورها به صورت جامع داشت ،اما بعد ازتقدير و مشخص شدن جامعيت آن ،به مجموعيت و تركيب و افتراق تبديل شد .
قرآن كريم به عنوان يكي ازمصاديق شيء و شايد بزرگ ترين اشياء ازاين قاعده اساسي مستثنا نيست .قرآن نيزظاهري دارد و باطني ؛غيبي دارد و شهودي ؛ حقيقتي دارد و صورتي كه اين حقيقت باطن و غيب بنا به شهادت آيه 21 سوره حجر نزد خداوند است . درجاي ديگرخداوند مي فرمايد قرآن كريم درام الكتاب مي باشد ؛ (و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم) (زخرف/4)
با توجه به اين آيه ،«ام الكتاب » داراي سه ويژگي است :اول اينكه نزد خداست ؛(لدينا) يعني همان مقام بلند عندالله يا لدي الله را دارا مي باشد .
دوم اينكه بلند مرتبه و « علي » است ، جايگاهش آن قدر والا و بالاست كه از دسترس عقول بشري به دور است و عقل هيچ انساني نمي تواند به آن دست يابد . خداوند متعال براي اينكه قرآن را براي ما مايه هدايت و رحمت قرار دهد ، آن را به لباس عربي مبين آراست تا به چشم عقل تيزبين بشردرآيد و فكرانسان بتواند با آن انس بگيرد و ازآن بهره مند گردد ؛(انا جهلناه قرآناًعربياً لعلكم تعقلون) (زخرف/3)
«ما آن را (حقيقت قرآن) به صورت متني خواندني به زبان عربي نازل كرديم تا در خورتفكردرآيد و فكربشر توان فهم و بررسي آن را بيابد .»
خصوصيت سوم «ام الكتاب » اين است كه حكيم و محكم است ؛يعني مجموعه اي از اجزاي پراكنده و غيرمنسجم نيست ، بلكه دركمال احكام و به هم پيچيدگي و به هم تنيدگي است .
اين معناي از حكيم غير از حكيمانه و عاقلانه بودن قرآن حكيم است ، هرچند آن نيز به نحوي به همين معنا باز مي گردد . راغب اصفهاني حكمت را به معني « معرفه الاشياء و ايجادها علي غايه الاحكام »(راغب ،/249) دانسته كه با همين معنايي كه گفته شد همخواني دارد . به هر حال قرآن كريم درباره خود سخن از
مقامي دارد كه بسياررفيع و درعين حال بسيط و واحد است كه اين قرآن موجود در بين ما بازتاب و نازل شده همان قرآن كريم است .
قرآن كريم درسوره هود خود را متصف به احكام و حكمت كرده و در مرتبه بعدي، مقامي به عنوان مقام تفصيل براي خود معرفي مي كند ؛(كتاب احكمت ءاياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير) (هود/1) . علامه طباطبايي معتقد است احكام و تفصيل دراين آيه هردو مقامات معنا و مضمون آيات است ،نه الفاظ و عبارات قرآن كريم . ايشان بازگشت معاني متكثره را به معنايي واحد ،تحفظ وحدت در امورمختلفه مي داند ؛
«اگرمعاني بسياري به يك اصل واحد برگردد ،آن اصل واحد اصلي خواهد بود محفوظ درميان تمامي آن فصل هاي جدا از هم ،اصلي خواهد بود كه در عين واحد بودنش اگرشكافته شود به صورت همان تفاصيل درمي آيد ،و اگرآن تفاصيل فشرده شود به صورت همان اصل واحد بر مي گردد ،و همه اين واقعيات روشن است و هيچ شكي درآن نيست .» (طباطبايي،136/10)
حقيقت قرآن همه حقايق را به صورت جامع درخود دارد ،نه اينكه مجموعه اي باشد از حقايق ،چرا كه فرق است بين جامعيت و مجموعيت .جامعيت يعني وحدت درعين كثرت ؛وحدت حقيقي مربوط به مقام بلند لدي اللهي و كثرت آن مربوط به نزول الي الناس است و خداوند مطالب عميق عرفاني -فلسفي را درعبارتي جامع و ساده بيان كرده است ؛(و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدرمعلوم) (حجر/21)
علامه طباطبايي ذيل اين آيه مي فرمايند :
«اين خزائن ازاين جهت متعددند كه بعضي فوق ديگرند و عالي محدود به داني نيست و هيچ محدود كننده اي ندارند . محدوديت ازخصوصيات اين نشئه يعني دنياست و اين خزائن همگي فوق عالم شهود هستند ،چون كه خداوند آن را با وصف « عندنا » توصيف كرده است و خود فرموده كه (ما عندكم ينفد وما عند الله باق) (نحل/96) ، پس اين خزائن ثابت و غير متغيرند ،درحالي كه اشياء اين عالم متغير وفاني و غيرثابت هستند.» (طباطبايي،112/14)
اتحاد بين عربي مبين و قرآن حكيم
اكنون به اين مطلب مي پردازيم كه اين الفاظ و كلماتي كه ما درخدمت آن هستيم ، همان چيزي است كه در«ام الكتاب » و لوح محفوظ بوده و جزنازل شدن تفاوت ديگري با آن ندارد .درواقع قرآن اصرار دارد كه اتصال و يگانگي اين دو را به ما بفهماند .
علامه طباطبايي ذيل آيات آغازين سوره زخرف به وحدت بين «عربي مبين » و « ام الكتاب » اشاره دارند .ايشان مي فرمايند :
«اين جمله (انه في ام الكتاب) آنچه را كه آيه قبلي بيان مي كرد تأكيد نموده و روشن مي سازد و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصيلش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در«انه » به كتاب برمي گردد و مراد از«ام الكتاب » لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه (بل هو قرآن مجيد * في لوح محفوظ )(بروج/22-21) به آن تصريح دارد .و اگرلوح محفوظ را ام الكتاب ناميده ،بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامي كتب آسماني است.» (طباطبايي،84/18)
درادامه مي فرمايد :
«واگركلمه قرآن را مقيد به قيد « ام الكتاب » و «لدينا » كرد ،صرفاً به منظور توضيح است نه احتراز.» (همان)
ازمواردي كه علامه طباطبايي به وحدت بين اين قرآن و قرآن موجود در «ام الكتاب » تصريح مي كند ،درتوضيح معناي كتاب درآيه اول هود است؛(كتاب احكمت آياته ...)(هود/1) كه معتقد است اين كتاب مقروء با آن كتابي كه درلوح محفوظ است ،متحد است ؛اتحاد تنزيل و تأويل.(طباطبايي ،135/15)
درسوره واقعه نيزخداوند اصرار دارد كه به مخاطب بفهماند قرآن كريم با اصل و خزينه اصلي خود اتصال و اتحاد دارد ؛(انه لقرآن كريم *في كتاب مكنون * لا
يمسه الاالمطهرون * تنزيل من رب العالمين ) (واقعه/80-77) مقتضاي اين آيات اين است كه اين قرآن تنزل داده كتاب مكنون الهي است و درعين حال متحد با آن بوده ، چرا كه اين قرآن هم اكنون دركتاب مكنون است ،نه اينكه قبلاًبوده و ديگرازآن خارج شده است . اگر مي فرمود ما آن را ازكتاب مكنون خارج كرديم و يا دو نوع فعل درباره قرآن و كتاب مكنون به كار مي برد ،اين شبهه را القا مي كرد كه قرآن كريم با قرآن مكنون ارتباطي قبلي داشته اند و الآن ديگرارتباطي ندارد .
نكته دوم دراين آيات اين است كه ضمير « انه»به همين الفاظ و كلماتي بازگشت دارند كه درقرآن كريم موجود است ،به اين معنا كه كتاب الهي و آيات آن ،قرآني با كرامت و كريمانه است .جمله بعدي چهره اي از چهره هاي پنهاني قرآن را رونمايي مي كند كه ظاهرنيست ؛درعمقي دست نيافتني و مكنون است كه جزبه براق طهارت به بارگاه آن نمي توان رسيد و جزبا دست « مطهرون » ،اين پرده كنارنخواهد رفت و اين خود بزرگ ترين بشارت است براي ما كه هرچند ازمكنونات آن بي خبريم ،اما اين الفاظ و كلمات ازهمان سرچشمه زلال و ملكوتي نازل شده است و تا حدود زيادي صفات و خصوصيات آن مقام را در خود جاي داده است .
حال كه با كمك بيانات علامه طباطبايي اتحاد بين اين قرآن و حقيقت موجود در ام الكتاب ثابت شد ، توجه به اين نكته لازم است كه حقيقت اشياء درمقام عنداللهي تك جهتي و يك بعدي نيست ،يك معنا مي تواند درخود معاني مختلفي را داشته باشد ؛ نه به اين معنا كه درعين اينكه يكي است چند تا باشد ،بلكه يك معناي بلند است كه در طول خود مطالب و معاني كوچك تري را جاي داده است .
دليل چند بعدي بودن حقيقت قرآن همان دليل جامعيت و كليت مفارقات و مجردات است . عقول و مجردات حقايقي محدود و منحصر درحدود ماده نيستند .ازنظر وجودي هر چه اشياء شديدترشوند ،يعني وجود كامل تري پيدا كنند ،جامعيت آنها نيزبيشترمي شود ،تا آنجا كه درباره «بسيط الحقيقه » گفته مي شود :«بسيط الحقيقه كل الاشياء و ليس بشي منها » (صدرالمتالهين،الاسفار الاربعه ،110/6) يعني بسيط حقيقي كه خداوند متعال است ، همه اشياء را درخود دارد .هرچند بسيط الحقيقه در فلسفه تنها به خداوند اطلاق شده است ،اما درباب مجردات به
اندازه اي كه بساطت دارند ،جامعيت پيدا مي كنند.(صدرالمتالهين ،تفسيرالقرآن الكريم،107/6) ما از اين جامعيت در خصوص حقيقت مجرده قرآن ، تعبيربه ذو وجودبودن و ذو وجوه بودن نموده ايم و بنا براتحاد بين ظاهر و باطن قرآن كه در مطالب قبلي به اثبات رسيد،ذووجوه بودن براي ظاهركلمات نيز اثبات مي گردد .اين اتحاد به معني عينيت نيست و ما نيزبراي اثبات ادعاي خود نيازي به اثبات عينيت ظاهرو باطن قرآن نداريم ،بلكه آنچه دراين استدلال جنبه كليدي دارد ،تجلي صفات قرآن مكنون درقرآن مقروء و ظاهراست كه با اثبات اتحاد و ارتباط بين اين دو مدعاي ما اثبات مي شود .به فرموده حضرت آيت الله جوادي ،نزول قرآن به نحو تجلي است نه تجافي ، قرآن حبل آويخته است نه طناب انداخته (جوادي آملي،/37) هم اكنون كه ما در خدمت قرآن هستيم ، اين شاخه با اصل و ريشه خود درارتباط است و از آن نور و حيات مي گيرد .
حلقه آخراستدلال
هرسوره از منظرها و براساس الگوهاي مختلف مي تواند ساختارهاي متفاوتي را از خود به نمايش بگذارد ،حتي مي توان گفت يك آيه دريك سوره آن چنان نقش كليدي دارد كه با معاني مختلف خود ساختارهاي متفاوتي را ازكل سوره به ما نشان بدهد .
به فضل الهي دربخش آينده به بررسي اين نظريه دردو سوره حشر و حديد مي پردازيم و به طور واضح چند بعدي بودن هندسه سوره هاي قرآن را دراين دو سوره به نمايش مي گذاريم .
ازآنجا كه اين نظريه قائل قبلي نداشته يا راقم اين سطور به آن دست نيافته است (البته بعد ازفحص) ،ازاين رو ديدگاه صاحب نظران دراين زمينه قابل نقد و بررسي نبوده است .لكن به طوركلي مي توان گفت كساني كه نظريه وحدت موضوعي سوره ها را قبول نكرده اند ، به طريق اولي هندسه چند وجهي سوره ها را نيزنپذيرفته اند .اما در بين قائلين به وحدت موضوعي و ساختارهندسي سوره ها ،ممكن است گروهي نسبت به ارتقاي آن نگاه مثبت داشته آن را بپذيرند و گروهي آن را تكلف بي فايده بدانند .
اعجازقرآن در پرتو ساختار چند وجهي سوره ها
از طرف ديگراعجاز بلاغي قرآن براي اهل فن امري دشواراست ، چه رسد مردم عادي كه از زبان عربي بيگانه اند ، تا چه رسد به نكات ظريف بلاغي و ادبي .
اما با مطرح كردن ساختارهاي مختلف در بستريك سوره و تفكردراين مسئله ،درك و دريافت اعجاز قرآن امري فراگيرتر خواهد شد .
كساني كه مي خواهند خود اعجازقرآن را با گوشت و پوست خود لمس كنند ،ازاين طريق مي توانند سواربركشتي تدبر و تفكردرآيات شده و در درياي بي كران قرآن كريم سير و سياحت كنند و زيبايي هاي قرآن را بيش از پيش دريابند و ازاين طريق به باطن شگفت انگيز قرآن كريم نزديك شوند .
پی نوشت ها :
*دانشجوي كارشناسي ارشد تفسيرو علوم قرآني
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}